ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

شب اخر بارداری

سلام بر عزیز دلم وقند عسلم امشب اخرین شب لارداردار ی منه حسابی شلوغ پلوغ بود مامان جونها بابا جونا. _بی بی حبابه دایی عمو خاله پروین امروز دبگه ساکتو کامل کردم. فردا صبح انشالا ساعت 7ونیم باید بیمارستان باشم امشب برای اخرین بار انسولین زدم ایشالا دیگه راحت شدم _خیلی نگرانم برای ریحانه،پسرکم وخودم واینکه از عهدش بر بیام از فردا فصل جدیدی تو زندگیمون شدوع مبشه خدایت شکرت بهم توان وصبر بده که از عهدش بربیام _احساستتم قاطی شده گویا خوشحالی نگرانی هیجان اضطراب ترس وهراس همشونو باعم دارم واول از همه نوکل بخدا  خدایا خودت کمکم کن    ریحانه ی گلم فردا پیشت نبستم مامانی فدات عزیرم همش دلری تکون میخوری فدات بشم یعنی چه شکلی هستی...
26 بهمن 1393

شب اخر بارداری

سلام بر عزیز دلم وقند عسلم امشب اخرین شب لارداردار ی منه حسابی شلوغ پلوغ بود مامان جونها بابا جونا دایی عمو خاله پروین امروز دبگه ساکتو کامل کردم. فردا صبح انشالا ساعت 7ونیم باید بیمارستان باشم امشب برای اخرین بار انسولین زدم ایشالا دیگه راحت شدم _خیلی نگرانم برای ریحانه،پسرکم وخودم واینکه از عهدش بر بیام از فردا فصل جدیدی تو زندگیمون شدوع مبشه خدایت شکرت بهم توان وصبر بده که از عهدش بربیام _احساستتم قاطی شده گویا خوشحالی نگرانی هیجان اضطراب ترس وهراس همشونو باعم دارم واول از همه نوکل بخدا  خدایا خودت کمکم کن    ریحانه ی گلم فردا پیشت نبستم مامانی فدات عزیرم همش دلری تکون میخوری فدات بشم یعنی چه شکلی هستی؟هرچی باشی عزی...
26 بهمن 1393

اماده کردن اتاق برای دختر وپسرم

وقتی من شوشتر بودم عمه وبابا وسارا ومامان جون اتاقتومو اماده کردن گهواره لباسها وتخت ریحانه  تختتو از کنار تختمون گذاشتیم گوشه اتاق والان چند شبه که اومدیم تو تختت نمیخگابی درست همش ناله وگریه ومامان از ساعت 12نبوده توتختت گذاشتم که بخوابس ولی اصلا اروم قرار ندارس چنبار اومدم پیشت لالایی وروپاهامو.. ولی تو مصمم انفدر گریه کردی تا بابات بردت روتخت پیشش خیلی عصبانیم واقعا اذیت کردی من انقدر طاقت کردممد درد گرفتم ولی بابا  اخه چی بگم از صدات کلافه شد خوابش میاد ولی من هیچی نگم بهت. اصلا بهتره 
16 بهمن 1393

اماده کردن اتاق برای دختر وپسرم

وقتی من شوشتر بودم عمه وبابا وسارا ومامان جون اتاقتومو اماده کردن گهواره لباسها وتخت ریحانه  تختتو از کنار تختمون گذاشتیم گوشه اتاق والان چند شبه که اومدیم تو تختت نمیخگابی درست همش ناله وگریه ومامان از ساعت 12نبوده توتختت گذاشتم که بخوابس ولی اصلا اروم قرار ندارس چنبار اومدم پیشت لالایی وروپاهامو.. ولی تو مصمم انفدر گریه کردی تا بابات بردت روتخت پیشش خیلی عصبانیم واقعا اذیت کردی من انقدر طاقت کردممد درد گرفتم ولی بابا  اخه چی بگم از صدات کلافه شد خوابش میاد ولی من هیچی نگم بهت. اصلا بهتره 
16 بهمن 1393

تاریخ زایمانم و ...

سلام دیروز نوبت ویزیت داشتم خددروشکر مخ چیز خوب بود وتاریخ زایمانم شد 26بهمن انشالا ا ز دکتر نامه گرفتم وامروز هپ زفتم nst خداروشکر خوب بود
16 بهمن 1393
1